در اندیشه شیعی که برگرفته از قرآن کریم و نصوص نبوی صلّیاللهعلیهوآله است، امامت، امری الهی و آسمانی قلمداد میشود. این حقیقت، با استناد به آیات و روایات نبوی بسیار، قابل اثبات است که در کتب علمای تراز اوّل شیعه، مورد بحث قرار گرفته، با این حال، برای رعایت اختصار، در بخش اوّل این کتاب، تنها به آیه شریفه ولايت، استناد شده و مدارک متواتر اهل سنّت و شیعه در مورد شأن نزول آن دربارهی اميرمؤمنان علیهالسّلام، نقل شده است. به علاوه از سوی متکلّمان متعصّب سنّی چون فخر رازی، شبهات ناموجّهی در مورد این شأن نزول طرح شده، که نويسنده به تک تک آنها پرداخته و بهطور کامل به آنها پاسخ داده است .
نکتهی دیگر آنکه منکران و اهل تردید، متّکی به مکتوبات و گزارشهای تاریخی صدر اسلام و در سه محور بنیادین، این حقیقت انکار ناپذیر را به چالش کشیدهاند:
در محور نخست، ادّعا کرده اند که:
امیرمؤمنان علیهالسّلام، بیعت مردم را معیار مشروعیّت حکومت منافقان دانستهاند و در این ادّعا، به نامهی ۶ و خطبهی۱۷۳ نهج البلاغه و دیگر نامههای اميرمؤمنان به معاویه، استناد کردهاند. در بخش دوم، خطبه و نامههای مذکور، با زمینهها و پیامدهای آن، مورد بررسی قرار گرفته و با تکیه به نامههای هفتم تا دهم نهج البلاغه و دیگر نامههای ردّ و بدل شده میان مولا علیهالسّلام و معاویه، اثبات شده که مخالفان، از پیگیری این محور، طرفی نمیبندند؛ ضمن آنکه در فصل دوم این بخش، سی و یک مورد از نصوص امیرمؤمنان علیهالسّلام که در آن خلافت و حکمرانی را "حقّ مسلّم الهی" خود دانستهاند، از منابع مختلف تاریخی روایی، ارائه گردیده است.
در محور دوم:
با تکیه به سیرهی قولی و عملی امیرمؤمنان علیهالسّلام، مدّعی رضایت آن حضرت از غاصبان حقّ خود هستند و در اینباره، به خطبههای ۵، ۲۰۵ و ۱۶۲ نهج البلاغه استاد نمودهاند، در بخش سوم، در مقام پاسخ، به طور مستند نشان داده شده که مولا علیهالسّلام، هرگز به غصب خلافت خود راضی نبوده و در مواقع مختلف، به صراحت، این نارضایتی را ابراز نمودهاند؛ ضمن آنکه اگر در مواردی برخی اعمال مثبت غاصبان را تأیید فرمودهاند، هرگز به معنای راضی بودن به اصل رفتار غاصبانه و منافقانهی آنان و صحّه گذاردن بر بدعتها و مخالفتهای پنهان و آشکارشان با سنّت قرآنی و نبوی صلّیاللهعلیهوآله نیست.
در محور سوم:
شبهه افکنان، بر مشی مسالمت آمیز و دوستانهی امیرمؤمنان علیهالسّلام و سایر امامان، با مخالفان تأکید دارند و میکوشند از آن، تأیید حکمرانان باطل را استنباط کنند. در حالی که در بخش چهارم ثابت شده که برخی مستندات این ادّعا ، از اساس کذب است و برخی دیگر که صحّت دارد، مصالح و پشت پردههای دیگری داشته که ادّعای مذکور را قویا پس میزند.
در مجموع در این مکتوب، هر سه رویکرد فوق، به تفصیل و به طور مستند مورد نقد و بررسی قرار گرفته و ضعف و سستی آنها به اثبات رسیده است.